ثمره عشقمون نیکا ثمره عشقمون نیکا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
ثمره عشقمون نویان ثمره عشقمون نویان ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
پیمان عشقمونپیمان عشقمون، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

نیکا و نویان جوجه های نارنجی ما

نیکا 26

  با سلام خاله ها دخمل گل مامان در روز 24 مهرماه رسما اولین اسباب بازیشو که یه جغجغه بود خودش ازم گرفت و 2 دقیقه نگهش داشت و کلی باهاش ذوق میکرد من و بابا هم بیشتر از اون هیجان زده شدیم دیشب هم استخر دخملی رو باد کردیم و جوجه هاشو انداختیم توش و نیکای مامان کلی آب بازی کرد و حالا هم عین یه گل لالا کرده امشب شاید برای خریدن کالسکه بریم بیرون خاله ها یه نظر سنجی؟ به نظر شما چه کالسکه ای بهتره هم از لحاظ حمل با ماشین و ایمنی بالا؟ دسته عصایی یا متحرک؟ امروز هم تولد بابا جونه دیشب بر عکس هر سال که خودم میرفتم کادو میخریدم با خود بابا رفتیم اما نمیدونست که ما میخوایم چیکار کنیم من با تو گل دخمل رفتیم و یه ادکلن وا...
27 مهر 1390

نیکا 25(داستان بوجود اومدن فرشته کوچولوم)

سلام عشق مامان الان ساعت 12 شبه و طبق معمول شما عسلا خوابید و من بعد اتمام کارهای خونه دارم پست میزارم امشب میخوام داستان دوران بارداری و زایمانمو واست بگم گل مامان حدود 2 سال بود که من و بابا جون ازدواج کرده بودیم اصلا قصد بچه دار شدنو تا 5 سال اول ازدواجمو نداشتیم تا اینکه منتقل مشهد شدیم   1 سال اول خیلی سخت بود چون اینجا با کسی رفت و امد نداشتیم و بابا از صبح تا شب سر کار بود منم همش تو خونه  تصمیم گرفتم حداقل بچه دار بشم هم با اومدن یه نینی خوشمل سرم گرم میشد هم از اینکه میتونستم یه فرشته رو واسه خودم داشته باشم راضی میشدم 6 ماه بود که نینی میخواستیم اما نمیدونم چرا قسمت نمیشد تا اینکه یه شب پاییزی داشتم تلوز...
24 مهر 1390

نیکا 24

ساعت 1 بعد از نیمه شبه ساعت 11 خسته از گردش 3 نفره خسته و خوشحال برگشتیم الان دو تا عشق های من پیش همدیگه دست تو دست رو تخت خوابیدن بابا داره خور خور میکنه و نیکا انگار خواب میبینه تو خواب یه صداهایی در میاره منم دارم نسکافه میخورم و کنار شوفاز دارم پست میزارم خیلی این حالت پدر و دختر رو ردوست دارممممممم خدایا شکرت که شوشو و نیکارو بهم دادییییییییییییییییییییییییییییییی دوستون دارم و بدون شما خیلی تنهامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
21 مهر 1390

نیکا 21

با سلام خدمت خاله های گل خودم.از اینکه این همه وقت نبودیم جدا شرمنده الان هم نیکا جونم خوابیده که مامان بیچارش بتونه وبلاگشو بروز کنه دختر گلم این روزها دیگه داره شیطنتش شروع میشه روزی دوساعتی کاملا بیداره وقتی باهاش حرف میزنیم میخنده و بعضی وقتها غان و غون هم مییکنه .گل مامان نمیدونی وقتی میخندی چقد منو باباجون از شنیدن خندهات دلمون ضعف میره وقتی بیرون میریم هر کس از کنارت رد میشه یه لبخند میزنه و یه قربون صدقه هم میره و بعضی حاج خانوم و سریع واست لا حول و لا قوه هم میخونن.دیروز هم اقا پلیس تو خیابون بغلت کرد.الهی قربون اون چشمات برم با اون مزههای بلندت که هر روز واست اسفند دود میکنم نیکا در کل دخمل خیلی آرومیه و بعضی وقتها ا...
9 مهر 1390
1